من یک دختـــــــر ایــــرانـــیـــــم
بــــــــدان «حــــــوای » کسی نـــــمی شــوم که به «هــــــوای» دیگری برود.
تنهاییم را با کسی قسمت نـــمی کنم که روزی تنهایم بگذارد.
روح خـــداست که در مــــــن دمیـــده شده و احســـــاس نام گرفته
ارزان نمی فروشمش.
دستــــــهایم بــالیـــن کـــودک فـــردایـــم خـــواهـــد شــــد؛
بـــی حـــرمتـــش نمی کنم و به هــر کس نمی سپارمش...
اگر عشق نبود
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود
این دایرهی کبود، اگر عشق نبود
از آینهها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
در سینهی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟
دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
قیصر امین پور


