خـــــــــــــــدای من !
نه آنقدر پاکم که کمکم کنی
و نه آنقدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم...
هم خودم را و هم تو را آزار میدهم
هر چقدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که رهایم کنی
خدایـــــــــــــــــــــا !
هیچوقت رهایم نکن ...
دلم گرم خداوندیست ، که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد !
چه بخشنده خدای عاشقی دارم ، که می خواند مرا با آنکه میداند گنهکارم !
دلم گرم است...
میدانم...
بدون لطف او تنهای تنهایم ...